Taghvim
؛[قسمت اول]؛
تاریخ مرگ و ماتم است
تقوم کهنه روی میز
هر برگ آن را پاره کن
میان شعله ها بریز
باید قلم گرفت به دست
تقویم تازه ای نوشت
باید که تن نداد و رفت
به جستجوی سرنوشت
هر برگ این تقویم درد
روز دروغ و شیون است
تاریخ ما، حضور ما
در دست تو، دست من است
بر ما هر آنچه که گذشت
تاریخ ما نبود و نیست
آغاز ما، عمر زمین
با خلقت دنیا یکیست
تا کی به فکر معجزه
در انتظار حادثه
سوار سرنوشت تویی
پشت غبار حادثه
تا کی به ظلمت گم شدن
جادو شدن، زانو زدن
خدا ندارد احتیاج
به نذر تو، نیاز من
؛[قسمت دوم]؛
تقویم درد و تفرقه
ما رو به عصر سنگ برد
این قوم در خود گم شده
از ذات خود شکست خورد
این کهنه تقویم غریب
تکراره تاریخه عزاست
بی ابتدا و انتهاست
نگو که شرح حال ماست
باید جهان را تازه دید
رفت و به فرداها رسید
برای یک آغاز نو
نباید انتظار کشید
به اعتماد دست هم
باید گرفت از نو قلم
دوباره خط زد و نوشت
از ابتدا، قدم قدم
؛[قسمت پایانی]؛
تاریخ مرگ و ماتم است
این کهنه تقویم غم است
بی ترس دوزخ یا بهشت
از زندگی باید نوشت